پری صابری (۱۳۱۱، کرمان- ۱۴۰۳، تهران)، کارگردان تئاتر و نمایشنامهنویس و از چهرههای پیشگام در عرصة هنرهای نمایشی که علاقه به تئاتر ریشه در ایام کودکیاش داشت، با روایتهای مادرش از تعزیه و نمایشهای روحوضی به این هنر گرایش پیدا کرد. او پساز گذراندن دورة متوسطه راهی پاریس شد و در مکتب تانیا بالاشوا تئاتر آموخت و سال ۱۳۴۸ به ایران بازگشت و گروه تئاتر پازارگارد را گرد هم آورد. صابری پساز انتصاب به مدیریت فعالیتهای فوق برنامة دانشگاه تهران، به کمبود سالن برای اجرای نمایشهای اصیل پی برد و تالار مولوی را بنیان نهاد که آغازگر جریانی نو در تئاتر دانشجویی بود. او در سال ۲۰۰۴/ ۱۳۸۳ جایزة لُژیون دونور، بالاترین نشان افتخار فرانسه و نیز نشان ابنسینای یونسکور را دریافت کرد. من از کجا، عشق از کجا، من به باغ عرفان، سوگ سیاوش و شمس پرنده از جمله نمایشنامههای این بانوی هنرمند است که با استقبال بسیاری روبهرو شد. کتاب «بانوی رند» که بر اساس گفتوگو با صابری منتشر شده، شرح زندگی و خاطراتش را در بر میگیرد.
صابری با شناخت دقیق فرهنگ ایرانی و درک عمیق مظاهر این فرهنگ و نیز پیوند میان سنت و نوآوری، از آبشخور آموختههای معنوی آن رشد کرد و شکوفا شد. زبان بصری قوی او در نمایشهایی که بر مبنای زندگی شاعران نامدار به روی صحنه برد، همراه با موسیقی سنتی و لباسهای نمادین، فضایی شاعرانه و خیالانگیز را پیش چشم تماشاگران گشود. صابری با اجرای آثارش در جشنوارههای بینالمللی، علاقهمندان را با مؤلفههای فرهنگ ایرانی آشنا کرد و در اشاعة صورتبندی جدیدی از هنرهای نمایشی کوشید. نوری که از اندیشة صابری بر صحنة تئاتر ایران تابید، بسان آیینهای هویت ایرانیان را در گذر زمان نمایان ساخت. بانوی اسطورههای صحنه با به ارمغان گذاشتن میراثی ماندگار برای علاقهمندان، راهگشای زنان هنرمند نسلهای بعدی شد.
نهم تیر یادآور روزی است که منوچهر مرتضوی؛ ادیب، حافظشناس و استاد زبان و ادبیات فارسی روی در نقابِ خاک کشید. او در محضر نسل اول استادان ادب فارسی و بزرگانی همچون بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرای بهار، ابراهیم پورداود و محمدتقی مدرس رضوی پرورش یافت و با دفاع از رسالة دکتری با موضوع «اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان»، با راهنمایی فروزانفر و کسب عنوان دانشجوی ممتاز و دریافت مدال درجه یک فرهنگ، به درجة دکتری زبان و ادبیات فارسی نائل آمد. مرتضوی از سال ۱۳۳۷ تدریس در دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز را آغاز کرد و سالها ریاست این دانشکده را عهدهدار و مدتی نیز رئیس دانشگاه بود.
زندهیاد مرتضوی در طول حیات پُربرکت خویش، شاگردان بسیاری تربیت کرد که شماری از آنها به جرگة استادان و پژوهشگران ادب فارسی پیوستند که از آن جمله میتوان به شخصیتهایی همانند ژاله آموزگار، حسن انوری، حسن احمدیگیوی، توفیق هاشمپور سبحانی، معصومه معدنکن و … اشاره کرد. خصایص اخلاقی و فضایل علمی و اجتماعی مرتضوی به بیان افرادی که سعادت حضور در کلاسهایش را داشتند، هم در کتابهای سایة سروِ سهی و ارمغان منوچهر مرتضوی که به یاد او تهیه شده، و هم در زندگینامههای خودنوشت و کتابها و مقالههای مبتنی بر خاطرات تربیتیافتگان مکتبش، و هم در مصاحبه با دوستدارانش جلوهای تام و تمام یافته است. با تعمق در این نوشتارها میتوان به تصویر روشنی از جنبههای مختلف شخصیت این فرزانة فروتن دست یافت که بیتردید برای اهل فرهنگ و استادان دانشگاه درسآموز و مفید خواهد بود. در ذیل به برخی از این فضایل اشاره میشود:
حضور مرتضوی در دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز، حیات و سرزندگیِ خاصی برای این دانشگاه به ارمغان آورده بود. او گرم و گیرا سخن میگفت و فصاحت و بلاغت در کلامش بههم میآمیخت و شنوندگان را مجذوب میکرد. عشق به معلمی در وجودش نهادینه شده بود و چنان با اشتیاق تدریس میکرد که شاگردان را به وجد میآورد. تأکید بر جنبههای ذوقی و هنری رشتة ادبیات از جمله ویژگیهای کلاسهای او بود و بهگونهای تدریس میکرد که برای شاگردان متوسط و ضعیف هم کوچکترین اشکالی باقی نمیماند.
کلاسهای مرتضوی خطابهای تمامعیار بود. او در سخنسنجی و سخندانی یگانه و در بیان، کمنظیر بود. او با دریایی از دانش و معلومات تدریس میکرد و مشتاقان ادب فارسی را سیراب میکرد و بر محبوبیت این رشته در میان جوانان میافزود. تسلط و اشراف مرتضوی به فرهنگ و ادب فارسی درخششی ویژه به فعالیتهای آموزشی او بخشیده بود.
زندهیاد مرتضوی همواره به نیکی از استادانش یاد میکرد و خود را مدیون تکتک آنان میدانست؛ مدرسانی که حکیم بودند و با احاطه بر لغت، ادبیات، صرف، نحو، منطق و مانند اینها در زمرة اهل علم و معرفت درآمده بودند. او کوشش کرد تا روشهای استادان سلف را در کلاسهایش بهکار گیرد تا دانشآموختگان ادب فارسی، افرادی علاقهمند و با درایت و کفایت باشند و در ترویج رویههای صحیح آموزش در این رشته بکوشند.
در کنار فضل مرتضوی، آنچه او را ممتاز میکرد، راستی، صداقت و جوانمردی در کردار و رفتارش بود. تقوای درونی و وارستگیاش زبانزد خاص و عام بود. او به آموزش و پرورش توأمان اهمیت میداد و برای پرورش نسلی انسانساز اهمیت شایانی قائل بود. مرتضوی دستگیر و مشوق دانشجویان و پژوهشگران بود و اگر اندک مایهای از استعداد و علاقه در کسی میدید، زمینة رشد او را فراهم میکرد.
آثار و پژوهشهای مرتضوی همچنان در زمرة آثار قابل استناد قلمداد میشود و گذشت زمان گرد کهنگی بر آن ننشانده است. کتابهای مکتب حافظ، فردوسی و شاهنامه و مسائل عصر ایلخانان که با پشتوانة علمی او در این حوزهها تألیف شده،گویای فضیلت علمی و نمایانگر دیدگاههای عالمانة اوست.
زبان استوار شعری مرتضوی در منظومة چراغ نیممرده، یکی از ابعاد کمتر شناختهشدة شخصیت او را آشکار میسازد. قصایدش که حاصل خاطرات، تجربیات، تخیّلات و نگرشهای اوست، دربرگیرندة مضامین تاریخی، فرهنگی و اساطیری ایران است. مرثیه «شهریارا بگشا پنجره» در بیان مقام شهریار، یکی از اشعار دلنشین اوست.
مدیریت مدبرانة مرتضوی در دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز، موجبات ارتباط این دانشگاه را با بسیاری از مراکز علمی دنیا فراهم آورد و باعث شناخت نشریة این دانشکده از سوی استادان و اندیشمندان داخل کشور و ایرانشناسان شد. او با بسیاری از شرقشناسان جهان ارتباط علمی داشت و به یُمن تلاشهایش امکان حضور و سخنرانی آنها در دانشگاه تبریز میسّر شد.
حفظ یکپارچگی ایران دغدغة زندگیاش بود و هر آنچه آن را خدشهدار میکرد، موجب ملال و اندوهش میشد. او با بنیانگذاری مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران بهعنوان یکی از مؤسسات زیرمجموعة دانشگاه تبریز، در مقابله با جریانهای انحرافی قومیتگرا نقشی تعیینکننده داشت. مرتضوی با تأسیس این مؤسسه و اهتمام بهمنظور تهیه و انتشار آثاری گرانسنگ، برای حفظ و احیای فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران تلاش کرد و دلبستگیهای عرفانی و میهنی خویش را عیان ساخت.
ستاره فرمانفرماییان (۱۲۹۹، شیراز- ۱۳۹۱، لس آنجلس) استاد دانشگاه، نویسنده و پیشگام در مددکاری اجتماعی ایران بود. او فرهیختهای خردمند و از تأثیرگذارترین چهرههای فرهنگی معاصر بود؛ بانویی از دیار شعر و ادب که با دستانِ آفرینندهاش، مددکاری اجتماعی را در ایران شکوفا کرد.
«دختری از ایران» خاطرات خودنوشت ستاره فرمانفرماییان، فرزند عبدالحسین فرمانفرماییان را دربر میگیرد که نخستینبار سال ۱۹۹۳م/ ۱۳۷۲ش. در لندن، با ویراستاری دانا مانکِر منتشر شد و اندکی پساز انتشار، جای خود را در میان خوانندگان ایرانی باز کرد و توسط مترجمانی همچون مریم اعلایی، هوشنگ لاهوتی و ابوالفضل طباطبایی به فارسی ترجمه و از سوی ناشران مختلف وارد بازار نشر شد.
این کتاب در چهار بخش (هجده فصل) به رشتة تحریر درآمده است. بخش اول، «حرمسرای شازده»، به شرح زندگانی نویسنده در دوران کودکی و نوجوانی اختصاص دارد. بخش دوم، «ینگه دنیا»، داستان تحصیل در رشتة مددکاری، بهعنوان نخستین دانشجوی دانشگاه هاروارد را روایت میکند. بخش سوم، «خانم»، فرازونشیبهای شکلگیری مدرسة مددکاری اجتماعی تهران را مجسّم میکند، و بخش چهارم، «زمینلرزه»، به حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است.
دختری از ایران با متن ساده و روان و در قالب اثری تاریخی- ادبی، زندگینامه و فعالیتهای حرفهای بانویی را به تصویر میکشد که ریشه در خواصِ جامعه داشت، اما شنیدن صدای آلام عوام، او را مصمم ساخت تا عشق را به فنسالاری پیوند زند و از دل آرزو تحوّل پدید آورد. مهارتهای برآمده از انساندوستی او در قامتِ یک کنشگر جامعنگر، دستاوردهای نوینی را در مددکاری اجتماعی ایران پدید آورد. کاش ایرانِ ما، باز هم از این دختران داشته باشد.
پروانه بهار (۱۳۰۷- ۱۴۰۱)، دانشآموختة ادبیات انگلیسی و کتابداری، و کتابدار کتابخانة تحقیقاتی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بود. او سال ۱۳۸۲ خاطراتش را با عنوان «مرغ سحر» به فارسی، در انتشارات شهاب در ایران منتشر کرد که در مدت کمتر از دو ماه به چاپ دوم رسید. پساز آن سال ۲۰۱۱ خاطراتش با عنوان «دخترِ شاعر»[1] به انگلیسی در انتشارات لارسون[2] در آمریکا منتشر شد.
مرغ سحر با قلم روان و پیراستة پروانه بهار که سرگذشت خانوادة بهار را روایت میکند، از دو منظر حائز اهمیت است: از سویی داستان دخترِ شاعر معاصر است که بهرغم گذراندن سالهای متمادی در خارج از کشور، دل در گرو مهر وطن دارد. او با الهام از پدرش، زندهیاد ملکالشعرای بهار و مادرش، سودابه صفدری روحیهای آزادیخواه داشت. پروانه این فرصت را داشت که در واپسین سالهای حیات پدر، مونس و پرستارش باشد و به دنیا از دریچة چشم ادیبی فرزانه بنگرد و راه درست اندیشیدن و حقیقتطلبی را بیاموزد. او به فعالیتهای اجتماعی علاقهمند بود و همگام با انجمنهای زنان در آمریکا و جنبش سیاهپوستان این کشور فعالیت میکرد.
خاطرات پروانه بهار از منظر دوم، زندگی ملکالشعرای بهار را در قاب خانواده به تصویر میکشد. نویسنده از روزنِ رخدادهای حیات پدرش، تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران را در سدة بیستم میلادی مرور میکند. ملکالشعرا ادیبی فروتن، شاعری جستجوگر و استادی ژرفنگر بود و در تمام این نقشها پیشگام بود و در اوج چونان ستارهای میدرخشید. اشعار این شاعر مردمی زمزمة پیر و جوان در کوچه و بازار است. نغمههایش چنان در دل و جان ایرانیان نقش بسته است که گذشت زمان هیچگاه گرد فراموشی بر آن نمینشاند. او با اشعار و تحقیقاتش میراثی ماندگار برای فارسیزبانان و ادبپژوهان بر جای نهاد. آنچه در این منظر خودنمایی میکند، چهرهای است که دخترِ شاعر از آزادگی او در برهههایی که با مسائل مالی دستبه گریبان بود، ارائه میکند؛ اینکه چطور روحیة آزادیخواهی در سراسر زندگی جریان مییابد و نغمة آزادی نوع بشر را سر میدهد:
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازهتر کن
زآه شرربار، این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمة آزادی نوع بشر سرا
مرغ سحر با پیشگفتاری از مجید تهرانیان آغاز میشود. او با بازنشر قطعة «مونس» که ملکالشعرا در وصف دخترش سروده بود، بر این نکته تاکید دارد که تصویر شاعرانه در این ابیات، جامة حقیقت بر تن کرده و در وجود پروانه بهار متجلی شده است:
ای دختر خوب نازنین من
پروانه، ماهِ مهجبین من
تو بخت منی در آستان من
تو دست منی در آستین من
از مادر مهربان جدا گشتی
گشتی به سوئیس همنشین من
دیدی پدرت ز رنج نالانست
از روی وفا شدی قرین من
بخش اول، «خانه پدری»، ضمن معرفی اعضای خانواده، خانة ملکالشعرا را توصیف میکند؛ خانهای بیرون دروازه دولت که سال ۱۳۰۱ خریداری شده بود و پروانه با خواهران و برادرانش در آن بزرگ شده بودند. بخش دوم، «کودکی ما» به رفتوآمد نویسندگان، شاعران و سیاستمداران به منزل برای گفتوگو با ملکالشعرا اختصاص دارد. نویسنده خاطراتش را از این جلسات به رشتة تحریر درآورده است. بخش سوم، «اهمیت و نقش مادر در زندگی ما»، به دشواریهای مادرش در زندگی با ادیبی همچون ملکالشعرا اشاره دارد؛ زنی که با حبسهای پیدرپی، تبعید، تنگدستی، فشار سیاسی و بیماری این بزرگمرد کنار آمده بود. بخش چهارم، «حبس» ماجرای بازداشت و ملاقات پدر را در محبس، زمانیکه بیش از پنج سال نداشت، شرح میدهد. خویشتنداری و درویشمسلکی ملکالشعرا در این حوادث خواننده را شگفتزده میکند!
در بخش پنجم، «ازدواج و جدایی» ضمن اشاره به ماجرای ازدواج پروانه، به آشنایی با محمدعلی جمالزاده در سوئیس نیز پرداخته شده است. در بخش ششم، «بیماری پدر و خاطرات سوئیس»، همنشینی با ملکالشعرا در آسایشگاه لِزن در سوئیس و آموختههای این دوره درج شده است. همچنین نحوة آشنایی با پروفسور هانری ماسه در پاریس روایت شده است. در بخش هفتم، «بازگشت به ایران» مشکلات مالی خانواده همراه با روبه وخامت گذاشتن حال ملکالشعرا تشریح شده است. ماجرای اجبار به تن دادن به درخواست مبلغی از بانک ملی در ازای گرو گذاشتن خانه، که البته با مخالفت روبهرو شده بود، تاسفبرانگیز و مایة شرمساری است. همینطور به برگزاری نخستین مجلس یادبود استاد بهار پس از درگذشتش، با همکاری دکتر حسین خطیبی اشاره شده است. بخش هشتم، «آمریکا»، ضمن شرح مهاجرت پروانه به آمریکا، به ماجرای فروش خانه و کتابخانة ملکالشعرا به دلیل قطع حقوق بازنشستگی او پرداخته است. خانواده از دولت خواسته بودند که خانه و کتابخانه را خریداری و به موزه تبدیل کند که البته مورد موافقت قرار نگرفته بود.
در بخش نهم، «تحصیل در آمریکا» مسائل مرتبط با تحصیل در این کشور و فعالیت در کتابخانههای آمریکا درج شده است. بخش دهم، «جنبش زنان در آمریکا»، آشنایی با جنبشهای برابریخواه در آمریکا و رهبران آن و همکاری با زنان برای دستیابی به حقوقشان بیان شده است. همچنین مروری دارد بر نحوة پژوهش بر روی وضعیت زنان در کشورهای در حال توسعه و انتشار این تحقیقات با همکاری بانک جهانی. بخش یازدهم، «جنبش سیاهپوستان در آمریکا»، روند تاریخی این جنبش و فرازونشیبهای حرکتهای اعتراضی آن را موشکافی کرده است. بخش دوازدهم، به «قیام مردم آمریکا علیه جنگ ویتنام» و مسائل پیرامون آن اختصاص دارد. مرغ سحر در پایان، با تصاویر خانوادگی نویسنده از ملکالشعرا و سایر اعضای خانواده مزیّن شده است.