رفتن به نوشته‌ها

دسته: بزرگداشت یاد و نام اساتید

بزرگداشت یاد و نام اساتید

گلی ترقی، خالق زنان واقعی در دنیای داستان

گلی ترقی، نویسنده و نخستین فیلمنامه‌نویس زن ایرانی، پائیز ۱۳۱۸ در تهران و در خانواده‌ای فرهنگی متولد شد. پدرش، لطف‌الله ترقی مدیر مجلة ترقی و مادرش عاشق کتاب بود و ذوق نوشتن داشت. او در نوجوانی برای تحصیل به آمریکا رفت، اما چندی بعد به ایران بازگشت و در حوزة شناخت اساطیر ادامة تحصیل داد. ترقی تا زمان انقلاب استاد دانشگاه تهران بود و پس‌از آن به پاریس مهاجرت کرد.

او که از نوجوانی به ادبیات علاقه‌مند بود، پس‌از ازدواج با هژیر داریوش به محافل ادبی راه یافت و به تشویق فروغ فرخزاد وارد فضای داستان‌نویسی شد. سی‌ساله بود که نخستین اثرش با عنوان «من هم چه گوارا هستم» منتشر شد. بعدتر کتاب‌هایی نظیر «دو دنیا»، «خواب زمستانی» و … را منتشر کرد. همچنین فیلمنامة فیلم‌های «بیتا» و «درخت گلابی» از آثار او اقتباس شد.

ترقی در زمرة دومین نسل از زنان داستان‌نویس ایرانی جای دارد؛ نسلی که پس‌از سال ۱۳۳۲ به این حرفه قدم گذاشتند. داستان‌های واقع‌گرایانة او نثری روان و لحنی صمیمی دارند و به‌لحاظ سادگی متأثر از زبان شاعرانة فروغ فرخزاد و سهراب سپهری‌اند. او با ترسیم صحنه‌ها و گفت‌وگوها و بیان مفاهیم ورای اشاره به الفاظ، ضمن به رخ کشیدن هنر داستان‌نویسی‌اش، خوانندگان را به اندیشه وامی‌دارد. ترقی با تردستی دلربای ادبی، زنانی خلق می‌کند که واقعی‌اند، آنچنان که گویی مادر یا دختر یا حتی شبیه خودمان در نوجوانی‌اند، با همان غم‌ها و شادی‌های کوچک. او واقعیت‌های زندگی زنان را با نگاهی مادرانه به بن‌مایه‌های داستان پیوند می‌زند و راوی زندگی آنان می‌شود. شخصیت‌پردازی دقیق و احساس شاعرانه‌ای که از زنان ارائه می‌کند، با سبکباری به خواننده منتقل می‌شود و آن را باورپذیر می‌کند. بی‌تردید سبک و لحن خاص او در آثار نسل سوم زنانِ نویسنده جریان دارد و این نسل، بسیاری از دغدغه‌های نوشتن برای زنان را وامدار اوست. 

نظرات بسته شده است

مَه‌لقا مَلّاح، حافظ محیط زیست ایران

مَه‌لقا مَلّاح (۱۲۹۶- ۱۴۰۰)، فعال محیط زیست و کتابدار، فرزند خدیجه افضل وزیری و نوه بی‌بی خانم استرآبادی، از فعالان حقوق زنان بود. او پس‌از تحصیل در رشتة علوم اجتماعی دانشگاه تهران، راهی پاریس شد و به اخذ دکترای این رشته نائل آمد. در سال‌های تحصیل در سوربُن، در دوره‌های کتابداری کتابخانة ملی فرانسه شرکت کرد و چندی پس‌از بازگشت به ایران، به ریاست کتابخانة «موسسه تحقیقات روانشناسی» منصوب شد. او با مطالعه و تعمق در کتاب‌های حفاظت از محیط زیست به این حوزه علاقه‌مند شد و با مشارکت هم‌فکران و حمایت همسرش، حسین ابوالحسنی، سازمان غیردولتی «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» را بنیان نهاد و زندگی‌اش را یکسره وقف آموزش و فرهنگ‌سازی در زمینة حفاظت از محیط زیست کرد. مستند «همة درختان من» بر اساس زندگی و زمانة این چهره ماندگار حفاظت از محیط زیست ایران تهیه و منتشر شده است.

مَلّاح در خانواده‌ای پرورش یافت که آگاهی‌بخشی اجتماعی به‌عنوان یک ضرورتِ انکارناپذیر پذیرفته شده بود. میراث‌داری دو نسل از فعالان حقوق زنان، باور او را نسبت به توانایی زنان در عرصة مدیریت و تأثیر آنان بر شکوفایی تشکل‌های مردم‌نهاد قوی‌تر کرده بود. مَلّاح با ایجاد یکی از قدیمی‌ترین و مؤثرترین مؤسسات زیست‌محیطی، نسلی باانگیزه از فعالان محیط زیست را گرد هم آورد تا با چشم‌انداز «زمینِ سبز، آسمانِ آبی» نسبت به حفظ آب، خاک و هوای سرزمین‌شان احساس مسئولیت داشته باشند. صلابت، صداقت، احترام به طبیعت، درختکاری، پاکیزه نگاه داشتن آب، و هوای سالم، تنها شمه‌ای از آموزه‌هایی است که او به نسل جوان آموخت. در خطوط چهره‌اش جویباری روان بود که درختان کهنسال را سیراب می‌کرد و از خطر نابودی نجات می‌داد، و لبخندی دلنشین که امید به ارمغان می‌آورد و دلِ فرزندان ایران را گرم می‌کرد از اینکه همچنان مراقب و نگران‌شان است.

1 نظر

اسماعیل سعادت، اندیشمندی فرزانه

دولت صحبت آن شمع سعادت پرتوبازپرسید خدا را که به پروانة‌ کیست

اسماعیل سعادت (۱۳۰۴، خوانسار- ۱۳۹۹،‌ تهران)، ادیب، زبان‌شناس، مترجم، ویراستار و عضو پیوستة فرهنگستان زبان و ادب فارسی دوازدهم شهریورماه دیده از دنیا فرو بست و جامعة علمی و فرهنگی را در غم و اندوه فرو برد. او از نسل «ممکن‌ها» بود؛ نسلی که هدف و انگیزه داشت، در مسیر دستیابی به آن قدم برمی‌داشت و به خواستن توانستن است، جامة عمل می‌پوشاند.

اهل قلم و همکارانِ سعادت به سخت‌کوشی و نکته‌سنجی او به دیدة تحسین می‌نگریستند. بی‌شک نثر فارسی معاصر بسیاری از آراستگی‌های خود را وامدار تلاش اوست که تا آخرین روزهای حیات پُربرکتش، تازگی و طراوت از زبان و قلمش می‌تراوید. شخصیت فرهنگی او مزیّن بود به صفات نیکو. سعادت بسیار متواضع، موقر، فروتن و مبادی آداب بود و از هیچ کوششی به‌منظور تربیت نوخامگان دریغ نمی‌ورزید. دستش «سایه» داشت و با رویی گشاده به جوان‌ها توجه و رسیدگی می‌کرد. دیدارش کیمیایی بود که دلِ دوستدارانش را قرص می‌کرد و روزهای خوب را نوید می‌داد.

سعادت که فارغ‌التحصیل زبان و ادبیات فرانسه و دبیر دبیرستان‌ها بود، با پیوستن به بنگاه ترجمه و نشر کتاب، به حوزة ویرایش و ترجمه وارد شد و بعدها در پی همکاری با مؤسسه انتشارات فرانکلین، مرکز تهیة مواد خواندنی برای نوسوادان، سازمان ویرایش و تولید فنی و مرکز نشر دانشگاهی تجربه‌های ذی‌قیمتی در حوزة چاپ و نشر اندوخت. پس‌از عضویت در فرهنگستان زبان و ادب فارسی اجرای طرح تدوین دانشنامة زبان و ادب فارسی را عهده‌دار شد و جایزة جشنواره فارابی را برای سرپرستی این طرح دریافت کرد.

او که اندیشمندی توانا بود، به ترجمة آثار فلسفی توجهی ویژه داشت و با ترجمة کتاب‌های در آسمان، در کون و فساد، آثار علوی و خطابه اثر ارسطو میراث ارزشمندی برای اهل فلسفه برجای نهاد. همچنین تلاش کرد بخشی از آثار فلسفی کاپلستون، اسپینوزا، مونتنی و … را به فارسی‌زبانان بشناساند. آثار ترجمه‌ای او در سال‌های ۱۳۷۴، ۱۳۷۸ و ۱۳۸۰ به‌عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد. همچنین سال ۱۳۸۲ در زمرة چهره‌های ماندگار معرفی شد و سال ۱۳۸۷ نشان درجه‌یک دانش به او اعطا گردید.

تأمل و تدبر محققانة سعادت در زبان و ادب فارسی، گواه حضور روح اندیشمند او در پاسداشت این زبان بود. او که یکی از برجسته‌ترین حافظان روح زبان فارسی و یکی از الگوهای کم‌مانند اخلاق و انسانیت بود، چونان نامش سعادتمند زیست. سعادت کوشنده‌ای تمام‌وقت برای فرهنگ ایران‌زمین و کیمیایِ سعادت روزگار ما بود. امید آنکه دوستدارانش ادامه‌دهندة اندیشه‌های او باشند.

خارج شدن از نظر

معصومه سیحون، هنرمندِ خلّاق و گالری‌دارِ خوش‌ذوق

معصومه سیحون (۱۳۱۳- ۱۳۸۹)، با نام پیشینِ منیر نوشین، نقاش، مؤسس گالری سیحون و از چهره‌های تأثیرگذار در هنرهای تجسمی معاصر با حدود نیم‌قرن فعالیت هنری بود. او که سال‌های کودکی‌اش در رشت و قائم‌شهر طی شد، به‌دلیل شغل پدر ده‌سال در اهواز زندگی کرد و پس‌از نقل‌مکانِ خانواده‌اش به تهران، در دبیرستان نوربخش تحصیل کرد. سال ۱۳۳۵ در کنکور دانشکدة هنرهای زیبا در رشتة نقاشی پذیرفته شد و چندی بعد با هوشنگ سیحون ازدواج کرد. سال ۱۳۴۵ همزمان با خلق آثار هنری، گالری سیحون را بنیان نهاد. این گالری به‌عنوان یکی از قدیمی‌ترین گالری‌های هنری در تهران، با به نمایش گذاشتن آثار هنرمندانی همچون سهراب سپهری، حسین زنده‌رودی، رضا مافی، ‌علی‌اکبر یاسمی و … نقشی برجسته در معرفی استعدادهای هنری داشت. سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و انجمن نقاشان ایران در دهة‌۱۳۸۰ از دستاوردهای هنری او تقدیر کردند.

سیحون در کوچه پس‌کوچه‌های کودکی عاشق نقاشی و طرح و رنگ شد و سرنوشتش با رنگ‌وبوم گره خورد. نگاه سرشار از شور و شوق او به زندگی در آثاری که فضایی آبستره دارند،‌ هویتی منحصربه‌فرد به تابلوهایش بخشیده و در نمایشگاه‌های نقاشیِ «مهجور مؤثر» و «مرثیه‌ای برای خودم» جلوه‌ای کم‌نظیر یافته است. عشق به تعالی هنر و توجه به بالیدن جوانان در این عرصه، او را برآن داشت تا با حمایت همسرش گالری سیحون را برپا کند و بدین‌شکل به جریان تقابل سنت و مدرنیته قوت بخشد. او با اندیشه‌ای پویا و دستانی سبز که قدرت رویاندن داشت، مأوای هنرمندان جوان بود و زمینة برآمدن و رشد آنان را مهیّا کرد. به یُمن تلاش‌های مادرانة این بانوی هنرمند، نام او در بلندای تاریخ هنرهای معاصر ایران ماندگار شد.

خارج شدن از نظر

منوچهر مرتضوی در قابِ خاطرات شاگردان

نهم تیر یادآور روزی است که منوچهر مرتضوی؛ ادیب، حافظ‌شناس و استاد زبان و ادبیات فارسی روی در نقابِ خاک کشید. او در محضر نسل اول استادان ادب فارسی و بزرگانی همچون بدیع‌الزمان فروزانفر، ملک‌الشعرای بهار، ابراهیم پورداود و محمدتقی مدرس رضوی پرورش یافت و با دفاع از رسالة دکتری با موضوع «اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان»، با راهنمایی فروزانفر و کسب عنوان دانشجوی ممتاز و دریافت مدال درجه یک فرهنگ، به درجة دکتری زبان و ادبیات فارسی نائل آمد. مرتضوی از سال ۱۳۳۷ تدریس در دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز را آغاز کرد و سال‌ها ریاست این دانشکده را عهده‌دار و مدتی نیز رئیس دانشگاه بود.

زنده‌یاد مرتضوی در طول حیات پُربرکت خویش، شاگردان بسیاری تربیت کرد که شماری از آنها به جرگة استادان و پژوهشگران ادب فارسی پیوستند که از آن جمله می‌توان به شخصیت‌هایی همانند ژاله آموزگار،‌ حسن انوری، حسن احمدی‌گیوی، توفیق هاشم‌پور سبحانی، معصومه معدن‌کن و … اشاره کرد. خصایص اخلاقی و فضایل علمی و اجتماعی مرتضوی به بیان افرادی که سعادت حضور در کلاس‌هایش را داشتند، هم در کتاب‌های سایة سروِ سهی و ارمغان منوچهر مرتضوی که به یاد او تهیه شده، و هم در زندگینامه‌های خودنوشت و کتاب‌ها و مقاله‌های مبتنی بر خاطرات تربیت‌یافتگان مکتبش، و هم در مصاحبه با دوستدارانش جلوه‌ای تام و تمام یافته است. با تعمق در این نوشتارها می‌توان به تصویر روشنی از جنبه‌های مختلف شخصیت این فرزانة فروتن دست یافت که بی‌تردید برای اهل فرهنگ و استادان دانشگاه درس‌آموز و مفید خواهد بود. در ذیل به برخی از این فضایل اشاره می‌شود:

  • حضور مرتضوی در دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز، حیات و سرزندگیِ خاصی برای این دانشگاه به ارمغان آورده بود. او گرم و گیرا سخن می‌گفت و فصاحت و بلاغت در کلامش به‌هم می‌آمیخت و شنوندگان را مجذوب می‌کرد. عشق به معلمی در وجودش نهادینه شده بود و چنان با اشتیاق تدریس می‌کرد که شاگردان را به وجد می‌آورد. تأکید بر جنبه‌های ذوقی و هنری رشتة ادبیات از جمله ویژگی‌های کلاس‌های او بود و به‌گونه‌ای تدریس می‌کرد که برای شاگردان متوسط و ضعیف هم کوچک‌ترین اشکالی باقی نمی‌ماند.
  • کلاس‌های مرتضوی خطابه‌ای تمام‌عیار بود. او در سخن‌سنجی و سخن‌دانی یگانه و در بیان، کم‌نظیر بود. او با دریایی از دانش و معلومات تدریس می‌کرد و مشتاقان ادب فارسی را سیراب می‌کرد و بر محبوبیت این رشته در میان جوانان می‌افزود. تسلط و اشراف مرتضوی به فرهنگ و ادب فارسی درخششی ویژه به فعالیت‌های آموزشی او بخشیده بود.
  • زنده‌یاد مرتضوی همواره به نیکی از استادانش یاد می‌کرد و خود را مدیون تک‌تک آنان می‌دانست؛ مدرسانی که حکیم بودند و با احاطه بر لغت، ادبیات، صرف، نحو، منطق و مانند اینها در زمرة اهل علم و معرفت درآمده بودند. او کوشش کرد تا روش‌های استادان سلف را در کلاس‌هایش به‌کار گیرد تا دانش‌آموختگان ادب فارسی، افرادی علاقه‌مند و با درایت و کفایت باشند و در ترویج رویه‌های صحیح آموزش در این رشته بکوشند.
  • در کنار فضل مرتضوی، آنچه او را ممتاز می‌کرد، راستی، صداقت و جوانمردی در کردار و رفتارش بود. تقوای درونی و وارستگی‌اش زبانزد خاص و عام بود. او به آموزش و پرورش توأمان اهمیت می‌داد و برای پرورش نسلی انسان‌ساز اهمیت شایانی قائل بود. مرتضوی دست‌گیر و مشوق دانشجویان و پژوهشگران بود و اگر اندک مایه‌ای از استعداد و علاقه در کسی می‌دید، زمینة رشد او را فراهم می‌کرد.
  • آثار و پژوهش‌های مرتضوی همچنان در زمرة آثار قابل استناد قلمداد می‌شود و گذشت زمان گرد کهنگی بر آن ننشانده است. کتاب‌های مکتب حافظ، فردوسی و شاهنامه و مسائل عصر ایلخانان که با پشتوانة علمی او در این حوزه‌ها تألیف شده،‌گویای فضیلت علمی و نمایانگر دیدگاه‌های عالمانة اوست.
  • زبان استوار شعری مرتضوی در منظومة چراغ نیم‌مرده، یکی از ابعاد کمتر شناخته‌شدة شخصیت او را آشکار می‌سازد. قصایدش که حاصل خاطرات، تجربیات، تخیّلات و نگرش‌های اوست، دربرگیرندة مضامین تاریخی، فرهنگی و اساطیری ایران است. مرثیه «شهریارا بگشا پنجره» در بیان مقام شهریار، یکی از اشعار دلنشین اوست.
  • مدیریت مدبرانة مرتضوی در دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز، موجبات ارتباط این دانشگاه را با بسیاری از مراکز علمی دنیا فراهم آورد و باعث شناخت نشریة این دانشکده از سوی استادان و اندیشمندان داخل کشور و ایران‌شناسان شد. او با بسیاری از شرق‌شناسان جهان ارتباط علمی داشت و به یُمن تلاش‌هایش امکان حضور و سخنرانی آنها در دانشگاه تبریز میسّر شد.
  • حفظ یکپارچگی ایران دغدغة زندگی‌اش بود و هر آنچه آن را خدشه‌دار می‌کرد، موجب ملال و اندوهش می‌شد. او با بنیان‌گذاری مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران به‌عنوان یکی از مؤسسات زیرمجموعة دانشگاه تبریز، در مقابله با جریان‌های انحرافی قومیت‌گرا نقشی تعیین‌کننده داشت. مرتضوی با تأسیس این مؤسسه و اهتمام به‌منظور تهیه و انتشار آثاری گران‌سنگ، برای حفظ و احیای فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران تلاش کرد و دلبستگی‌های عرفانی و میهنی خویش را عیان ساخت.
خارج شدن از نظر

وداع با علامه علی‌اکبر دهخدا

از وداع با علی‌اکبر دهخدا، ادیب، لغت‌شناس، شاعر و سیاستمدار معاصر که حیات پُربار خویش را در راه اعتلای فرهنگ و ادب ایران‌زمین گذرانده بود، بیش از شش دهه می‌گذرد، اما میراث گران‌سنگ او، همواره یادش را زنده و جاوید نگاه می‌دارد. با نگاهی به کتاب‌شناسی پُربرگ و بار دهخدا که توسط دوستدارانش در قالب آثار مختلف گردآوری شده است،‌ به تنوع و تکثر آثار دهخدا و از خلال آن، به آراء و اندیشه‌هایش پی می‌بریم. تنوع فعالیت‌های فرهنگی او به‌گونه‌ای است که در بیشتر منابعِ مرتبط با تاریخ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دوران مشروطیت و پس‌ازآن به دهخدا و آثارش اشاره شده است. دهخدا از سال ۱۳۲۴ که طرح چاپ لغت‌نامة دهخدا به تصویب رسید و سازمان لغت‌نامة دهخدا در منزلش شکل گرفت، تا زمانی‌که این سازمان به مجلس شورای ملی منتقل شد،‌ شاهدِ رشد بذری بود که با تلاش مستمر گستراند و آن را در حد یک نهال کوچک شکوفا کرد.

اما آنچه به دستاوردهای فرهنگی و خصایص اخلاقی مرحوم دهخدا درخششی خاص می‌بخشد و آن را متمایز می‌کند، بنیان‌گذاری مکتبی است که سخت‌کوشی، ایمان به کار و احترام به زبان فارسی در آن جایگاهی ویژه دارد. دهخدا به‌دلیل مشیِ ملی و آزادمنشی در زمرة شخصیت‌های محبوب- چه در زمان حیات و چه پس‌از آن- قلمداد می‌شود. ارادتمندان دهخدا در مراسم تشییع پیکرش، زمانی که او را تا ابن بابویه مشایعت می‌کردند، با دیدن چشمان پُراشک محمد معین گمان نمی‌کردند که او این‌طور بگرید، درست مانند پسری که پدر از دست داده‌ است؛ پدری که در اندوه واپسین روزهای حیات، این غزل حافظ را در گوش پسرش زمزمه می‌کرد:

دردِ عشقی کشیده‌ام که مپرسزهرِ عشقی چشیده‌ام که مپرس

مظاهر مصفا، شاعر و استاد ادبیات دانشگاه تهران یکی از دوستداران مرحوم دهخدا بود. او در مصاحبة تاریخ شفاهی با نگارنده که با عنوان «شاعر مُشتعل»[1] منتشر شده است، به شرح ارادت قلبی‌اش نسبت به دهخدا پرداخته؛ تعلق خاطری خالی از هر شائبه‌ای که در شعرش تجلّی یافت. مصفا با دهخدا همکاری نداشت ولی به او به‌عنوان اسطورة شعر و ادب فارسی و فرهنگ ایرانی می‌نگریست. پس‌از فوت او، مرثیه‌ای سرود و با عکس دهخدا و شعر «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» چاپ و به رایگان بین دانشجویان توزیع کرد. علاوه‌براین روز چهلم دهخدا به ابن بابویه رفت. محمد معین گرانندة مجلس بود و شماری از اعضای سابق هیئت دولت مصدق در آنجا حضور داشتند. مصفا حال‌وهوای مراسم را این‌طور توصیف کرده است:

«دکتر معین نمی‌خواست که مجلس چهلم دهخدا سیاسی بشود، به همین دلیل ملاحظاتی داشت. سرانجام رجال سیاست که در مجلس حاضر بودند، بر عواطف دکتر معین غلبه کردند و خواستند که شعرم را بخوانم. مرثیه را که خواندم، حالت خاص و برانگیختگی در حلقة اشخاصی که بالای مزار دهخدا بودند، به‌وجود آمد. بخشی از مرثیه‌ام چنین بود:

خوشا تو کزین قرچگان مخنثسوی حیدر و مصطفی می‌گریزی
بزرگا، ادیبا، کجا می‌گریزی» (مصفا، ۱۴۰۱، ‌ص ۱۸۲).

[1] مصفا، مظاهر (۱۴۰۱). شاعر مشتعل: مصاحبة تاریخ شفاهی با مظاهر مصفا. مصاحبه، تدوین و پژوهش پیمانه صالحی. تهران: سازمان اسناد و کتابخانة‌ ملی ایران.

خارج شدن از نظر

«ثمینه باغچه‌بان، پرورش‌یافتة مکتب روشنگرانِ تاریکی‌ها»

ثمینه باغچه‌بان، نویسنده، مترجم و آموزگار و فرزند جبار باغچه‌بان و صفیه میربابایی سال ۱۳۰۶ در باغچة اطفال در تبریز متولد شد؛ کودکستانی که پدرش بنیاد نهاده بود. دوران کودکی‌اش در کودکستان پدر در شیراز طی شد و دبستان و دبیرستان را در تهران گذراند و وارد دانشسرای مقدماتی و سپس دانشسرای عالی شد. پس‌از فارغ‌التحصیلی در رشتة دبیری زبان انگلیسی با هوشنگ پیرنظر ازدواج کرد. پس‌ازآن در رشتة آموزش ناشنوایان از دانشگاه کلمبیا دانش‌آموخته شد و پس‌از بازگشت به ایران به تدریس در مدرسة ناشنوایان اشتغال یافت و با درگذشت پدر، ریاست آموزشگاه و مدیریت فنی جمعیت ناشنوایان را عهده‌دار شد و به سمت مدیرعاملی سازمان ملی رفاه ناشنوایان منصوب گردید. از او کتاب‌های متعددی به صورت تألیف و ترجمه منتشر شده است که از آن جمله می‌توان این موارد را برشمرد: «روشنگرانِ تاریکی‌ها: خودنوشت‌های جبار باغچه‌بان و همسرش»، «جمجمک برگ خزون»، «آفتاب مهتاب چه رنگه» و …

ثمینه باغچه‌بان در محیط مدرسه متولد شد و پرورش یافت. برای او مدرسه «خانه»، پدرش «آقا معلم» و شاگردان «هم‌بازی‌ها» بودند؛ موهبتی که نصیب هر کسی نمی‌شود. دستاورد سفرش از تحصیل در آمریکا پی بردن به این موضوع بود که روشی که پدرش سا‌ل‌ها پیش‌ازآن برای آموزش ناشنوایان به‌کار می‌برد، علمی و ارزنده بود. او بر این باور است که برای پی‌ریزی آموزش و پرورش موفق باید آموزگاران درجه‌یک تربیت کرد و خود نیز به این امر همت گماشت. در ضمن هنرمندی کم‌نظیر است که تابلوهای ابریشم و گلدوزی دوخته است. در تمام تابلوهایش یک نقش همیشه ثابت است: درخت سروی که استواری پدر را برایش تداعی می‌کند و شکوفه‌ها و گل‌های نیلوفری که نشانِ از خودش دارد. شور وصف‌ناپذیر او به زندگی و اشتیاق به یادگیری، الگوی کم‌مانندی را در مقابل دختران جوان قرار می‌دهد؛ اینکه امید و انگیزه و حرکت در مسیر صحیح، چراغِ راه عبور از سختی‌ها و تاریکی‌هاست. سایة این بانوی فرهیخته بر تارکِ فرهنگ ایران‌زمین مستدام باد.

خارج شدن از نظر

بزرگداشت یاد و نام استاد پوری سلطانی

«زمانی که مرکز خدمات کتابداری به‌عنوان زیرمجموعه «مؤسسه تحقیقات و برنامه‌ریزی علمی و آموزشی» تأسیس شد، من در ابتدا ریاست بخش تحقیقات را بر عهده داشتم. به دلیل اینکه مؤسسه زیر نظر وزارت علوم بود و کارمندان آن با داشتن شرایطی می‌توانستند عضو هیئت‌علمی باشند، من خیلی خیلی تلاش کردم تا روسای موسسه و هیئت ممیزی سختگیر آن را متقاعد کنم که کتابداران هم می‌توانند در بخش پژوهش، همانند استادان دانشگاه به عضویت هیئت‌علمی درآیند.

آن زمان اصلاً به این مسائل توجهی نمی‌شد و می‌گفتند که حالا کتابداری چی هست که هیئت‌علمی هم داشته باشد؟! به‌هرحال محمدحسین دانشی، عباس مظاهر، مهین تفضلی و من جزو اولین کتابدارانی بودیم که پس از ارسال رزومه و فعالیت‌های پژوهشی در حوزه کتابداری، به‌عنوان عضو هیئت‌علمی منصوب شدیم».

سرو سربلند، خاطرات پوری سلطانی، مادر کتابداری نوین ایران (۱۳۹۴). مصاحبه، تدوین و تحقیق پیمانه صالحی. تهران: انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.

خارج شدن از نظر

بزرگداشت نام استاد ژاله آموزگار

«من نمی‌گویم که دانشمند هستم، ولی همیشه می‌گویم که معلمی موفقم چون با دانشجویان ارتباط برقرار می‌کنم. همواره تلاش کردم بهترین ویژگی‌ها و روش‌های استادانم را انتخاب کنم و روی دانشجویان اِعمال نمایم. هیچ‌وقت هم نگفته‌ام که محضر دارم ولی سعیم بر این بوده که مسائل دیگری را غیر از درس، به دانشجویان یاد بدهم که خودش نوعی درس است.

من معتقدم استادی خوب است که همیشه سایه‌اش را به دانشجویانش بدهد، یعنی بعد از خودش، افراد دیگری را بیاورد. این، موفقیت یک استاد است. یک استاد هیچ‌گاه نباید این عقیده را داشته باشد که خیال کند جای او را می‌گیرند، چون هیچ‌کس جای کسی را نمی‌گیرد.من وقتی احساس رضایت می‌کنم که دانشجویم از من بهتر شود چون بخشی از دانسته‌ها را من به او داده‌ام و بخشی را هم علم جدید در اختیارش گذاشته است».

فانوس تابان، مصاحبه تاریخ شفاهی با ژاله آموزگار یگانه. مصاحبه، تدوین و تحقیق پیمانه صالحی. تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران،‌۱۳۹۷. 

خارج شدن از نظر

استاد پوری سلطانی، اسطورهٔ کتابداری ایران

پوری سلطانی (۱۳۰۶- ۱۳۹۴)، از برجسته‌ترین چهره‌های علمی و فرهنگی روزگارِ ما و از پیشگامان تأثیرگذار در توسعه و آموزش کتابداری و اطلاع‌رسانی بود. او با بیش از پنج‌دهه حضور مستمر، نقش تعیین‌کننده‌ای در شکوفایی کتابداری نوین در ایران ایفا کرد و با تأسیس مرکز خدمات کتابداری و هدایتِ طرح‌های پژوهشی زیربنایی، در کانون گذر از سنت به تجدد و گذار از کتابداری سنتی به کتابداری جدید قرار گرفت. 

ویژگی‌های شخصیتی استاد سلطانی، درخششی خاص به فعالیت‌های حرفه‌ای‌اش بخشید. او با غمی بزرگ زیست و مهرِ عزیز از دست رفته‌اش را در دل داشت. شصت سال عاشقی، از او انسانی بی‌هماورد ساخت که در هر جایگاهی عاشق بود؛ به حرفه‌اش، در کلاس درس به دانشجویانش و در محل کار به همکارانش. سبک گفتار و نوشتارش روشن، صریح و بی‌پیرایه بود. او کتابداری عملگرا بود و فرهنگ مشارکت و کار گروهی را ارج می‌نهاد و به آموزش نیروی انسانی در همهٔ سطوح اعتقادی راستین داشت. باور او به جامعهٔ مدنی و کار اجتماعی داوطلبانه نیز در سال‌های فعالیتش در انجمن کتابداران ایران بروز یافته بود.

مهربانوی کتابداری ایران در عرصهٔ بین‌المللی یگانه بود و به‌واقع، شناخته‌شده‌ترین کتابدارِ ایرانی بود. او ضمن عضویت در کمیتهٔ نمایه‌سازی و فهرست‌نویسی ایفلا (فدراسیون بین‌المللی مؤسسات و انجمن‌های کتابداری)، در معرفی پیشرفت‌های کتابداری ایران و نیز آشنایی کتابداران ایرانی با تحولات جهانی این رشته کوشید. نام استاد سلطانی در مجامع علمی کتابداری زنده است و به گواه حاضران در ایفلا در سال‌های اخیر، همواره از تلاش‌های او یاد می‌‌شود. آخرین نمونه‌اش، هنگام ارائه مقاله تاریخ شفاهی کتابداریِ ایران در ایفلا ۲۰۲۱، که دبیرکل اسبق ایفلا، از حضور فعال پوری سلطانی به نیکی یاد کرد. 

اسطورهٔ کتابداری ایران،‌ پس از سال‌ها تلاش در راه اعتلای پژوهش‌های کتابداری، سال ۱۳۹۴ دیده از دنیا فرو بست. بختِ کتابداری ایران بلند بود که از نعمتِ حضور بی‌مانند استاد سلطانی، مهربانوی عاشق بهره برد. یادش مانا و سبز باد.

خارج شدن از نظر

هفتم اردیبهشت‌ماه، سالگرد درگذشت دکتر عباس حرّی

«کتابخانة عمومی عنصری از یک شبکة گسترده است و باید به نیازهای هر شهروندی- به معنای اعم آن- پاسخ دهد و ‏وظیفه‌اش این است که چهره‌ای از فرهنگ و علم را در جامعه نمایان سازد. رسالت دیگری که کتابخانه‌های عمومی ‏محله‌ها بر عهده دارند، حفظ تاریخ محلی آن منطقه است. به‌طور مثال از یک کتابخانة‌ عمومی که در خیابان منیریه ‏مستقر است، انتظار می‌رود تاریخ شفاهی آن محله را گردآوری نماید. لازم است کتابداران با افرادی که از سال‌های ‏گذشته در آنجا زندگی می‌کردند مصاحبه انجام دهند و تاریخ شکل‌گیری محله، تغییرات خیابان‌ها و کوچه‌ها، شرح حال ‏بزرگان منطقه و … را ثبت‌وضبط نمایند. بدین‌شکل تهیة تاریخ محله‌های مختلف، موجبات دستیابی به تاریخ شهر را ‏فراهم می‌نماید».‏

دُرّ دانش، مصاحبة تاریخ شفاهی با دکتر عباس حرّی. مصاحبه، تدوین و تحقیق پیمانه صالحی. تهران: سازمان اسناد و ‏کتابخانة‌ ملی ایران، ۱۳۹۵‏.

خارج شدن از نظر

خاموشی گوهرنشان ادب، استاد احمد سمیعی گیلانی

استاد احمد سمیعی گیلانی، نویسنده، مترجم، ویراستار، زبان‌شناس و عضو پیوستة فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در نخستین روزهای سال نو دیده از دنیا فرو بست و راهی سفری ابدی شد. او بیش از شش‌ دهه از عمر پُربرکت خویش را در راه تعالی زبان و ادبیات و فرهنگ ایرانی گذراند. کارنامة استاد مبیّن فعالیت‌های مستمر ادبی- فرهنگی اوست؛ از تدریس در دانشگاه و ویرایش و سردبیری مجلّات گرفته، تا ترجمه و تألیف مقالات و تأسیس گروه ادب معاصر در فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

در کنار فضل استاد سمیعی، آنچه او را متمایز می‌کرد، منشِ والای او و انگیزه‌ای بود که برای برکشیدنِ نوقلمان به خرج می‌داد. چهرة این الگوی شایستة تحقیق آکنده بود از آنچه می‌دانست، اما کمتر به زبان می‌آورد و خالی از هر شائبه‌ای که بتوان نامی از غرور و خودنمایی بر آن نهاد. او فرهیخته‌ای فروتن و سخت‌کوش بود که بی هیچ توقعی کوششی مستمر داشت.

از میان بزرگانی که پیشگامِ ویرایش نوین در ایران بودند، نام استادانی همچون ابوالحسن نجفی، میر شمس‌الدین ادیب سلطانی، سیروس پرهام، اسماعیل سعادت، منوچهر انور، کریم امامی، نجف دریابندری و احمد سمیعی می‌درخشد. اما نام هیچ‌کس هم‌سنگِ استاد سمیعی با ویرایش گره نخورده است؛ هم از منظر طول دوران ویراستاری و هم از منظر حجم آثار ویراستة ایشان. تعداد ویراستارانی که در مکتب استاد مشقِ ویرایش کردند و مستقیم یا غیرمستقیم شاگردش بودند، از شمار خارج است.

استاد سمیعی که به تازگی بالاترین درجة نشان نخلِ آکادمیک وزارت آموزش عالی فرانسه را دریافت کرده بود، مترجمی فصیح و دقیق بود. او که به ادبیات قرن هجدهم و نوزدهم فرانسه علاقه‌مند بود، ادوار ادبی این دوره را با صلابت پیموده بود و ترجمة آثاری از روسو، ساندرو، فلوبِر و مونتنی را به جامعة علمی عرضه کرده بود و بدین‌سان سهمی سترگ در شناساندن شاهکارهای ادبیات جهان به فارسی‌زبانان داشت. اهتمام استاد به چاپ و نشر مجلدات «فرهنگ آثار» و ترجمة بخش زیادی از مقالات این کتاب مرجع نیز در زمرة آثار ماندگار این ادیب فرزانه جای دارد.

استاد سمیعی بر این باور بود که فنّ ترجمه نیاز به استعدادِ فراگیری و معلومات دارد. او رعایت اصل ساده‌نویسی را مقدم بر همة اصول می‌دانست و معتقد بود که مترجم نه‌تنها به زبان مبدأ و مقصد بلکه باید تا حد زیادی با فرهنگ آن دو زبان آشنا باشد تا از خلال ترجمه با بن‌مایه‌های فرهنگی اثر انس و الفت گیرد. در ضمن تسلّط مترجم بر روح زبان‌ها را از ملزومات ترجمه می‌دانست. به عبارتی بر این نکته تأکید داشت که واقعیت‌ها در هر زبانی به شکلی خاص بیان می‌شوند و اگر روح زبان درک نشود، نمی‌توان میان اجزای تقطیع‌ها تناظر یک‌به‌یک برقرار کرد و متن دچار خطاهای فاحش می‌شود.

اکنون، حاصلِ عمر گوهرنشان ادب روزگار ما، شاکله‌ای از فرهنگ و عصاره‌ای از اخلاق، صبوری و پشتکار است. امید آنکه آیندگان میراث گران‌قدر استاد سمیعی را درست بشناسند و ارج نهند، و در تداوم آن بکوشند.

خارج شدن از نظر

هجدهم اسفند، خاموشی دکتر سیمین دانشور، سروبانوی ادبیات داستانی ایران

سیمین دانشور (۱۳۰۰- ۱۳۹۰)، داستان‌نویس، مترجم و مدرس که در خانواده‌ای از طبقة ممتاز اجتماعی پرورش یافت. پدرش پزشکی حاذق و مادرش نقاشی زبردست بود. او که از کودکی به ادبیات علاقه‌مند بود، به سرعت با آثار ادبی کلاسیک آشنا شد و تحصیل در رشتة زبان‌وادبیات فارسی را پی گرفت و تألیف رسالة دکتری‌اش را زیرنظر استاد فروزانفر به پایان رساند. مدتی به استخدام رادیو درآمد و نخستین مقالاتش را منتشر کرد. در همین اوان با جلال آل‌‌احمد آشنا شد و ازدواج کرد. چندی بعد تحصیل در رشتة‌ زیبایی‌شناسیِ دانشگاه استنفورد را آغاز کرد و در خلال نوشتنِ دو داستان کوتاه به انگلیسی، داستان‌هایی را به فارسی ترجمه کرد. پس‌از بازگشت به ایران به تدریس اشتغال یافت و داستان‌نویسی را با جدیت ادامه داد. او نخستین بانویی بود که به‌صورت حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت و «بانوی ادبیات داستانی ایران» نام گرفت.

دانشور جریان داستان‌نویسی زنانه را قوت بخشید و زمینة برآمدن داستان‌نویسان زن را مهیّا کرد. او در آثارش که هرگز گردِ کهنگی بر آن نمی‌نشیند، راوی مسائل زنان است. دانشور با نثری ساده و روان و با به‌کارگیری تعابیر عامیانه در قالب توصیف‌های گویا، به حقوق ازدست‌رفتة زنان و بیم‌وامیدهای آنان می‌پردازد. وقایع فرعی در داستان‌هایش چنان با مهارت به طرح اصلی می‌پیوندند که جزئی از آن می‌شوند و در خدمت پیشبرد طرح قرار می‌گیرند. او در آثارش به جامعه از دریچة چشم زنان می‌نگرد و می‌کوشد تا هویت و جایگاه زنان را در بالندگی جامعه نشان دهد؛ زنانی که نه‌تنها دیده نمی‌شوند، بلکه نفی و انکار می‌شوند. دانشور بر این باور است که اگر جامعه توسط زنان شکل گیرد، صلح و صفا برقرار خواهد شد. او در «سووشون» چنین می‌نویسد: «کاش دنیا دست زن‌ها بود، زن‌ها که زاییده‌اند، یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند؛ قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را».

خارج شدن از نظر

بزرگداشت یاد و نام دکتر ابراهیم یونسی (خرداد ۱۳۰۵- بهمن ۱۳۹۰)

«به عقیدة من نویسندة اصیل ضمن احاطه بر ادبیات فارسی، باید به زبان گفتاری و نوشتاری مسلط باشد و نیز خودش را بشناسد و بتواند به ایراد اثرش پی ببرد. من معتقدم باید به زبان مردم نوشت و زبان مردم همین است که من و شما با هم صحبت می‌کنیم. در ضمن یک نویسندة خوب زبانی را انتخاب می‌کند که با شخصیتی که به آن زبان صحبت می‌کند، منطبق باشد. به‌طور مثال من که افسر ارتش هستم، بایستی مطابق الفاظ ارتش با شما صحبت کنم. هر شغلی رنگ و لحن خاصی را بر روی شخصیت انسان می‌گذارد. من اگر بتوانم این رنگ و لحن را منعکس کنم، نویسندة موفقی هستم».

مصاحبه با زنده‌یاد، دکتر ابراهیم یونسی. مصاحبه و تدوین پیمانه صالحی. دوفصلنامه تاریخ شفاهی، دوره ۳، ش ۱ (پیاپی ۵)، بهار و تابستان ۱۳۹۶.

خارج شدن از نظر

بزرگداشت یاد و نام استاد اسماعیل سعادت (مهر ۱۳۰۴- شهریور ۱۳۹۹)

«مـن بـه جوان‌هـا سـفارش می‌کنـم کـه هـرکاری انجـام می‌دهند، بایـد از روی عشـق باشـد. هـدف ایـن اسـت کـه کار هرچـه بهتـر انجام شود و لازمه‌اش ایـن اسـت که آدم بیشـتر وقـت صرف کنـد. همین‌طـور نبایـد بـه شـرط مـزد کار کـرد، به‌خصـوص در کار علمـی نباید این‌طـور باشـد. اگـر کسـی بـه شـرط مـزد کار کنـد، هرگـز در کارش رشـد نمی‌کنـد. بدیهی است که اگر هدف فراتر از مزد باشد، مزد هم در ضمن آن حاصل می‌شود. افرادی در کارهـای علمـی موفق می‌شـوند کـه کار را بـا تمام وجـود انجـام دهـند و آثاری مانـدگار اسـت کـه حاصـل این‌گونـه کار کـردن باشـد. ذخایـر علمـی و فرهنگـی‌ای که اکنـون داریـم، حاصل کار کسـانی اسـت کـه در این فکر نبودند که کارشـان تـا چـه انـدازه بـرای خودشـان مفید اسـت، بلکه حاصـل تلاش افرادی اسـت کـه به این می‌اندیشیدند کـه این کار تـا چه انـدازه برای جامعة فرهنگـی ضروری است».

مروارید اندیشه، مصاحبة تاریخ شفاهی با اسماعیل سعادت. مصاحبه، تدوین و پژوهش پیمانه صالحی. تهران: سازمان اسناد و کتابخانة‌ ملی ایران، ۱۳۹۶.

نظر

بنیاد شاهنامه و بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی

«وقتی از کار در فرهنگستان استعفا دادم، به بنیاد شاهنامة فردوسی رفتم. من پس از تهیة اساسنامة این بنیاد، هیئت‌امنایی برای آن پیش‌بینی کردم که اعضای آن حسین نصر، مجتبی مینوی، دکتر یحیی مهدوی و من بودیم؛ مرحوم مینوی هم به‌عنوان رئیس علمی بنیاد انتخاب شدند. هدف اصلی بنیاد شاهنامه تصحیح و چاپ شاهنامة حکیم ابوالقاسم فردوسی بود. چند نوبت مرحوم مینوی را به هند، پاکستان، مصر، ترکیه و اروپا فرستادیم که رفتند نسخه‌های قدیمی شاهنامه را در کتابخانه‌های این کشورها پیدا کردند، عکس گرفتند و آوردند. سپس از پژوهشگرانی همانند دکتر سید جعفر شهیدی، مرحوم عباس زریاب خویی و مرحوم احمد تفضلی برای عضویت در شورای علمی بنیاد شاهنامه دعوت کردیم.

استاد مینوی ‌سال ۱۳۵۵ مرحوم شدند و ریاست کل بنیاد شاهنامة فردوسی بر‌ عهدة من گذاشته شد. ما تصحیح و مقابلة شاهنامه را ادامه دادیم و شصت هفتاد میکروفیلم از نسخ قدیمیِ شاهنامه، موجود در کتابخانه‌های مختلف سفارش دادیم. کار مهم دیگری که در این مدت انجام دادیم،‌ این بود که مرحوم مینوی ‌کتابخانه‌اش را وقف بنیاد شاهنامة فردوسی کرده بود، ولی شرط گذاشته بود که نباید کتابخانه از این خانه خارج شود؛ خانه را هم به اسم همسرش کرده بود. وقتی مرحوم مینوی آخرین روزهای حیاتش را در بیمارستان می‌گذراند، به مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر گفتم که ما باید این خانه را بخریم تا بتوانیم کتابخانه را در اختیار داشته باشیم. با پهلبد به محل کتابخانه (خیابان شریعتی کوچة سعدی) رفتیم. پهلبد به همسر مینوی گفت: «خانم، ما خانة شما را می‌خریم». خانم مینوی گفت: «من خانه را ۳.۵۰۰.۰۰۰ تومان می‌فروشم و یک دینار هم تخفیف نمی‌دهم».‌ این مبلغ در آن زمان پول زیادی بود و شاید بیش از سه میلیارد الان بود.

‌بعد از فوت مرحوم مینوی، به دادگستری نامه نوشتیم که کارشناس بفرستد که قیمت‌گذاری کنند چون خریدهای دولتی باید با نظر کارشناس باشد. کارشناس گفت: «این خانه ۲.۴۰۰.۰۰۰ تومان می‌ارزد». من گفتم: «باید این خانه را ۳.۵۰۰.۰۰۰ تومان بخریم و اگر این‌ اتفاق نیفتد، کتاب‌ها از دست می‌رود». کارشناس دادگستری گفت: «من سعی کردم زیاد هم قیمت بگذارم و این‌قدر هم نمی‌ارزد». خانة مینوی یک سالن بلند به ارتفاع شش متر و دو سه اطاق در طبقة بالا داشت، البته به‌‌ درد زندگی نمی‌خورد و کسی هم که می‌خرید باید می‌کوبید و نوسازی می‌کرد چون فقط برای کتابخانه مناسب بود.

خلاصه به پهلبد گفتم: «این کارشناس بیشتر از ۲.۴۰۰.۰۰۰ تومان قیمت نمی‌گذارد، خانم هم که کمتر نمی‌فروشد، پس کتابخانه از دست می‌رود». پهلبد گفت: «کتابخانه چقدر می‌ارزد»؟ گفتم: «دکتر زریاب خویی و ایرج افشار آمدند قیمت گذاشتند و گفتند که پانزده بیست میلیون تومان می‌ارزد». او فکری کرد و گفت: «معلوم است که دکتر مینوی یک عمر از گلوی زن و بچه‌‌اش بریده و این همه کتاب خریده و حالا وقفِ ملت کرده است. من ۰۰۰،۱۰۰،۱ تومان آن را می‌دهم». بعد دسته‌چک شخصی‌اش را درآورد و نوشت: «مبلغ ۱.۱۰۰.۰۰ تومان بابت مابه‌‌التفاوت قیمت خرید خانه». ما فرستادیم محضر و بالاخره سند امضاء شد. در محضر هم اختلافی پیدا شد برای اینکه بابت پول محضر، مالیات و … باید دو طرف پول بدهند، ولی خانم مینوی می‌گفت که نه، من  ۳.۵۰۰.۰۰۰ تومان نقد می‌خواهم. البته من به عدلیه و دادستان مراجعه کردم و رفتم کتابخانه را مهروموم کردم ولی خانم مینوی به من گفت: «شما دوست مینوی بودید، ولی حالا که او رفته، این کارها را می‌کنید»؟! گفتم: «خانم، شما گفتید ۳.۵۰۰.۰۰۰ تومان، ما هم که به این قیمت می‌خریم، دیگری هم که به این قیمت نمی‌خرد، حالا من چه تقصیری دارم»؟ بالاخره آن را هم حل کردیم و معامله انجام شد و کتابخانه در اختیار بنیاد شاهنامة فردوسی قرار گرفت.

‌پس از خرید خانه، چند نفر از پژوهشگران بنیاد شاهنامه را مأمور کردم و رفتند از کتاب‌ها فهرست‌برداری کردند چون فهرستی نداشت. این افراد در دفاتر می‌نوشتند و فیش و یادداشت تهیه می‌کردند و در نهایت در چند گاوصندوق گذاشتیم و لاک‌ومهر کردیم که دست کسی به آن‌ها نرسد و ندزدند، تا به اسم پژوهشگران چاپ شود. شنیده‌ام که وزارت علوم این آثار مهم را به‌تدریج منتشر می‌کند».

مصاحبه با زنده‌یاد، دکتر محمدامین ریاحی خویی. مصاحبه و تدوین پیمانه صالحی. دوفصلنامه تاریخ شفاهی، دوره ۴، ش ۲ (پیاپی ۸)، پائیز و زمستان ۱۳۹۷.

خارج شدن از نظر

بازخوانیِ شعار «یا مرگ یا مصدق» در سالروز درگذشت دکتر مصدق

چهاردهم اسفند یادآور روزی است که دکتر مصدق، بزرگ‌مرد تاریخ معاصر ایران چهره در نقاب خاک کشید. او که نمایندة هشت دورة مجلس شورای ملی و دو دوره نخست‌وزیر بود، با مردم و برای مردم، بذر نهضت ملی نفت را گستراند و آن را شکوفا کرد. دکتر مصدق به‌واقع در میان اقشار مختلف جامعه از هر طیفی از محبوبیت برخوردار بود و چهرة سیاسی و مشیِ ملی او الهام‌بخش شماری از شاعران و نویسندگان- چه در زمان حیاتش و چه پس‌ازآن- بود. دکتر مظاهر مصفا، استاد شناخته‌شدة دانشگاه تهران و قصیده‌سرای نامدار معاصر یکی از دوستداران راستین دکتر مصدق بود. او در مصاحبة تاریخ شفاهی با نگارنده که با عنوان «شاعرِ مُشتعل» منتشر شده است، به شرح ارادتِ قلبی خود نسبت به رهبر نهضت ملی و سرایش اشعاری در تعلقِ خاطر به او پرداخته است؛ عاطفه‌ای اجتماعی و خالی از هر شائبه‌ای که در شعرش تجلّی یافت.

دکتر مصفا که در سال‌های پیش‌از ۲۸ مرداد به‌عنوان یک شاعر مصدقی شهرت یافته بود، اشعار بسیاری در هواداری از دکتر مصدق سروده بود، اما هیچ‌کدام هم‌سنگِ یک شعرِ او زمزمة پیر و جوان در کوچه و برزن نشد. او این‌طور سروده بود:

ای شیرِ پای در بند، ای پیشوا مصدقای بر سپاهِ شیران، فرمانروا مصدق
آزادگان به راهت، از جان خود گذشتندبا خون خود نوشتند، یا مرگ یا مصدق

چندی نگذشت که شعار «یا مرگ یا مصدق» از این شعر برآمد و علاوه‌بر اینکه روی دربِ منزل دکتر مظفر بقایی حک شد، در تجمعات نهضت ملی به گوش رسید و در یادها ماندگار شد. بازخوانیِ این شعار، درخشش روحیة آزادمنشیِ دکتر مصدق و فضیلت آن را بر بلندای تاریخ ایران‌زمین یادآور می‌شود.

خارج شدن از نظر

یازدهم شهریور، زادروز ایران درودی، بانوی رنگ و نور

ایران درودی (۱۳۱۵- ۱۴۰۰)، نقاش، نویسنده، کارگردان، و استاد دانشگاه در خراسان دیده به جهان گشود. خاندان پدری و مادری‌اش از بازرگانان سرشناس خراسان و قفقاز بودند. او که از کودکی به نقاشی علاقه‌مند بود، پس‌از اتمام تحصیلات متوسطه راهی پاریس شد و در دانشکدة هنرهای زیبای بوزار به تحصیل پرداخت. چندی بعد دورة ویترای را در آکادمی سلطنتی بروکسل، تاریخ هنر را در موسسة لوور پاریس و دورة کارگردانی را در انستیتو آر.سی.ال نیویورک به پایان رساند. او از محضر استادانی صاحب‌نام بهره برد و خود نیز شاگردان بسیاری تربیت کرد.

درودی هنرمندی خلّاق و نقاشی نوآور بود. او که با رنگ‌ها و فضاهای منحصربه‌فردش شناخته می‌شد، نورهایی را که از درونش ساطع می‌شد، با جادوی دستانش بر بوم نقاشی به تصویر می‌کشید؛ نورهایی که بارقه‌های امید را به چشمان هر بیننده‌ای می‌تاباند. آن‌قدر اثر درجه‌یک داشت که هر یک به تنهایی وی را در زمرة بهترین نقاشان جهان جای می‌داد. تابلوی نفت ایران که او را در ۳۲ سالگی به شهرت جهانی رساند، از سوی احمد شاملو «رگ‌های زمین، رگ‌های ما» نام گرفت.

زندگینامة خودنوشت بانوی رنگ و نور با عنوان «در فاصله‌ی دونقطه …!»، بیش از شش دهه فعالیت هنری او را نمایان می‌سازد. درودی با قلم شیوا و هنرمندانه‌اش، زندگینامه‌ای خواندنی و تأمل‌برانگیز خلق کرده است. هم‌دوره بودن با جنگ جهانی دوم و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و نیز ملاقات با بزرگانی همانند ابراهیم پورداوود، آندره مالرو، ژان کوکتو و … به این زندگینامه جذابیتی خاص بخشیده است.

استاد درودی باور داشت که «باید کوله‌بار غم‌ها و دلتنگی‌ها را بر زمین گذارد و به استقبال آینده رفت، حتی اگر این آینده یک روز یا یک ساعت یا فقط یک لحظه باشد». او عاشق سرزمینش ماند و خاک وطن را سرمة چشمان و الهام‌بخش آثار هنری‌اش قرار داد.

خارج شدن از نظر

دکتر حسین خطیبی و چاپ لغت‌نامة دهخدا

خدمات زنده‌یاد دکتر خطیبی از ساحت‌های علمی، اجتماعی و سیاسی مورد تأمل و مداقة پژوهشگران قرار گرفته و از تلاش‌های نیک‌اندیشانة این ادیب والامقام یاد شده است. از منظر علمی، او از نخستین دانشجویان دورة دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود و بعدها به‌عنوان دانشیار به تدریس اشتغال یافت و پس‌از درگذشت ملک‌الشعرای بهار، کرسی استادی ایشان به دکتر خطیبی تفویض شد. بُعد اجتماعی او مربوط به بیش از سه دهه مدیریت و همکاری افتخاری با جمعیت شیروخورشید سرخ ایران بود. حُسن مدیریت او موجبات رشد و شکوفایی جمعیت را در ابعاد ملی و بین‌المللی فراهم آورد. زندگی سیاسی دکتر خطیبی نیز از دورة بیست‌ویکم مجلس شورای ملی آغاز شد، زمانی‌که به واسطة خدماتش در بازسازی شهر لار پس‌از زلزله، به‌عنوان وکیل مردم این شهر وارد مجلس شد و در ادوار بیست‌ودوم تا بیست‌وچهارم نمایندة مردم تهران بود.

اما دکتر خطیبی تحفة ارزشمندی را نثار فرهنگ ایران‌زمین کرد که شاید کمتر از سایر خدماتش شناخته‌شده باشد؛ اهتمام به چاپ «لغت‌نامة دهخدا». این اثر سترگ که روحیة سخت‌کوشی علامه دهخدا و یارانش از میان سطور آن نمایان است و آموزه‌های معنوی آن بر مسیر دوستداران فرهنگ ایران‌ پرتوافشانی می‌کند، به همت او چاپ و منتشر شد. دکتر خطیبی در مصاحبة تاریخ شفاهی با نگارنده که با عنوان «تدبیر ماندگار»[1] منتشر شده است، ماجرای چاپ نخستین جلد لغت‌نامه را به تفصیل شرح داده است.

زمانی‌که او در حال تهیة رسالة دکتری بود، با معرفی ملک‌الشعرای بهار با علامه دهخدا آشنا شد و برای بهره‌مندی از معلومات ایشان به منزلشان راه یافت. مرحوم دهخدا که دائم کتاب می‌خواند و فیش تهیه می‌کرد، با افرادی که به دلایل مختلف به ملاقاتش می‌رفتند، درد دل می‌کرد که این فیش‌ها را تهیه کرده است و هیچ ناشری حاضر به چاپ آنها نیست و با مرگش از بین می‌رود. دکتر خطیبی تحت تأثیر صحبت‌های علامه قرار گرفت و روزی که با دکتر عبدالله معظمی، نایب‌رئیس مجلس شورای ملی در این زمینه مشورت کرد، به اتفاق به منزل دهخدا رفتند. دکتر معظمی در آن دیدار قول داد تا اختصاص بودجه برای چاپ لغت‌نامه را به تصویب مجلس برساند و مجلس چاپ آن را بر عهده گیرد.

طرح چاپ لغت‌نامة دهخدا پس‌از تهیه و تایید توسط پانزده نفر از وکلای مجلس، به تصویب رسید و در پی آن، «کمیسیون فرهنگ دهخدا» تشکیل شد که اعضای آن مشتمل بود بر سید محمد هاشمی، حسین خطیبی، ارباب مهربان مهر و مهدی اکباتانی، البته پیشبرد کارها بر عهدة دکتر خطیبی بود. چندی بعد نخستین همکاران علامه دهخدا خدمت ایشان معرفی شدند تا فیش‌های نامنظم را پشت هم بگذارند و به سامان برسانند. دکتر معین در جایگاه مدیر علمی تدوین لغت‌نامه و دکتر خطیبی به‌عنوان مدیر اداری و مالی کارها را پیش بردند تا جلد اول آماده شد و با مقدمة دکتر خطیبی و امضای سردار فاخر حکمت، رئیس مجلس به چاپ رسید.

دکتر خطیبی از آن تاریخ با گروه تدوین لغت‌نامة‌ دهخدا همکاری نکرد و دکتر معین و دکتر شهیدی با شایستگی انتشار مجلدات بعدی را دنبال کردند و میراث دهخدا را به سرمنزل مقصود رساندند، اما اهتمامی که در امر چاپ و نشر آن مبذول داشت، او را در زمرة بانیان راستین این اثر سترگ جای داد و آن‌طور که در مصاحبه گفته است: «اگر بخواهید بدانید که بانیان واقعی چاپ این لغت‌نامه چه کسانی بودند، در درجة اول مرحوم دکتر معظمی و در درجة دوم هم من به‌عنوان «اَلدالُ علی الخَیرِ کَفاعلُه» بودم و این اثر نفیس به سرانجام رسید» (خطیبی، ۱۴۰۰، ص ۶۸).


[1] خطیبی، حسین (۱۴۰۰). تدبیر ماندگار، مصاحبة تاریخ شفاهی با دکتر حسین خطیبی. مصاحبه، تدوین و پژوهش پیمانه صالحی. تهران: سازمان اسناد و کتابخانة‌ ملی ایران.

خارج شدن از نظر

بزرگداشت یاد و نام استاد ثریا قزل‌ایاغ (دی ۱۳۲۲- فروردین ۱۳۹۹)

«ما جامعة كتابخوان نخواهیم داشت، مگر اینكه بچه‌‌های كتابخوان داشته باشیم. شما نمی‌‌توانید در دانشگاه به دانشجویی كه تا پیش از آمدن به دانشگاه یك كتاب غیردرسی نخوانده است خدماتی ارائه کنید. استادی هم كه در این چرخه است، حتی اگر خارج از كشور هم‌ درس خوانده باشد و ارزش كتاب را بداند؛ وقتی آمده در چرخة دانشگاهی‌ای كه با یك جزوة چهل پنجاه‌صفحه‌ای هم می‌‌تواند سی سال درس بدهد، عادتش را كنار گذاشته است. بچه‌‌ای كه از مدرسه به دانشگاه می‌‌فرستید، باید جست‌‌وجوگر باشد و از استاد کار بطلبد تا او نتواند با تنبلی، كلاسش را اداره كند. کتابخانه محل خودآموزی است و باید اقشار مختلف جامعه را از طریق کتابخانه‌‌ها کتابخوان کنیم».

دل‌سپرده به کودکان، مصاحبة تاریخ شفاهی با ثریا قزل‌ایاغ. مصاحبه، تدوین و تحقیق پیمانه صالحی. تهران: سازمان اسناد و کتابخانة‌ ملی ایران، ۱۳۹۶.

خارج شدن از نظر

استاد ثریا قزل‌ایاغ، فرشته‌بانوی ادبیات کودک

ثریا قزل‌ایاغ (۱۳۲۲- ۱۳۹۹)، کتابدار، استاد دانشگاه، نویسنده و مترجم ادبیات کودکان و همکار شورای کتاب کودک بود. او در شناساندن اهمیت تدریس ادبیات کودکان و تربیت کتابدار متخصص کودک و نوجوان و نیز اهمیت کتابخانه‌های آموزشگاهی نقشی مؤثر داشت. همچنین برای گسترش ابعاد اجتماعی کتابداری، یعنی ترویج خواندن و کتاب برای همه، بسیار کوشید.

اشتیاق قزل‌ایاغ به ادبیات کودک از دوران ابتدایی و پس از آشنایی با فضل‌الله صبحی مهتدی، قصه‌گوی کودکان آغاز شد. او مسیر تحصیلی‌اش را در رشتة روزنامه‌نگاری و کتابداری پی گرفت و نخستین مدرس رسمی درس‌های ادبیات کودکان و  مواد و خدمات کتابخانه برای نوسوادان بزرگسال در دانشگاه تهران بود. همکاری با شورای کتاب کودک و تجربه‌هایی که اندوخت، پشتوانة‌ غنی او در تدریس بود و در مقابل، در راه تحقق آرمان‌های شورا بسیار تلاش کرد که بعضی از مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: تدوین ضوابط ارزیابی کتاب‌های کودکان، مشارکت در گروه‌های بررسی کتاب، مشارکت در برنامه‌ریزی و اجرای کارگاه‌های گوناگون، فعالیت‌های بین‌المللی درزمینۀ معرفی آثار برگزیده،‌ همکاری با فرهنگنامه کودکان و نوجوانان و …

استاد قزل‌ایاغ که به دلیل فروتنی ذاتی، خود را کورسویِ چراغی در عالم کتابداری نمی‌دانست، چنان به‌تمام زیست که به چلچراغ ادبیات کودک و نوجوان بدل شد. او که خود زمانی داور جایزة‌ اَندرسن بود، چهاردهم فروردین ۱۳۹۹، مقارن با روز جهانی کتاب کودک (زادروز اَندرسن) دیده از دنیا فرو بست. فرشته‌بانوی ادبیات کودک، دل به کودکان سپرد و کوشید با پژوهش در این حوزه، به دنبال راه‌حل برای مسائل آنان باشد.

خارج شدن از نظر

پنجم دی‌ماه، زادروز استاد ثریا قزل‌ایاغ

«امروزه ادبیات کودک و نوجوان در دنیا در شاخه‌های مختلف گسترش یافته است. در واقع  فقط در حوزة‌ تألیف کتاب یا سرایشِ شعر یا تصویرگری نبوده، بلکه در عرصه‌های پژوهش، تدریس و فعالیت‌های آکادمیک متبلور شده است. وقتی یک برنامه‌سازِ تلویزیون برای بچه‌ها برنامه درست می‌کند، باید بداند که برنامة تلویزیونیِ خاص کودک و نوجوان به چه شکل تهیه می‌شود چون این هم گونه‌ای از ادبیات کودک است. ادبیات کودک و نوجوان تنها لایِ کتاب‌ها نیست، بلکه می‌تواند در رسانه‌های گوناگون هم باشد و به‌صورت نوار کاست، نوار ویدئو، برنامة تلویزیونی، برنامة رادیویی، تئاتر و سینمای کودک و نوجوان نمایان شود. لازمة شکوفایی ادبیات کودک و نوجوان این است که تحقیق در حوزه‌های وابسته به آن جریان داشته باشد. باید آثارِ جهانی ترجمه شود،‌ بیاید و خوانده شود. همین‌طور لازم است به تربیت نیروهای انسانی به‌منظور نقدِ کتاب‌های کودک و نوجوان در بخش تألیف،‌ ترجمه و تصویر همت گماشت».

دل‌سپرده به کودکان: مصاحبة تاریخ شفاهی با ثریا قزل‌ایاغ. مصاحبه، تدوین و تحقیق پیمانه صالحی. تهران: انتشارات سازمان اسناد و کتابخانة‌ ملی ایران، ۱۳۹۶.

خارج شدن از نظر

هفتم مرداد، خاموشی استاد بدرالزمان قریب، بانوی زبان‌های خاموش

بدرالزمان قریب (۱۳۰۸- ۱۳۹۹)، استاد بنام زبان‌شناسی، متخصص زبان سُغدی، عضو پیوستة فرهنگستان زبان و ادب فارسی، و چهرة ماندگار زبان‌شناسی بود. او در شکوفایی پژوهش‌های زبان‌شناسی تاریخی و ادبیات میانة ایران و شناساندن زبان سُغدی به جهانیان نقشی مؤثر داشت.

دکتر قریب در خانوادة عالم‌پرورِ شمس‌العلماء قریب گرکانی پرورش یافته بود و از محضر دانشمندان زبان و ادب فارسی در دانشگاه تهران کسب فیض کرده بود. در همین دوره به شناخت ریشه‌های زبان‌های باستانی و کشف دنیای جدید از زبان‌های خاموش مشتاق شد و در پی آن، رهسپار دانشگاه پنسیلوانیا شد. او ضمن آشنایی با ایران‌شناسان برجستة اروپایی و آمریکایی، به دریافت دکترای زبان‌شناسی نائل آمد. استاد قریب چندی پس‌از پایان تحصیل، با فراگیری دانشی جدید به وطن بازگشت تا دانسته‌هایش را به جوانان علاقه‌مند انتقال دهد.

کتاب‌های فرهنگ زبان سُغدی و زبان‌های خاموش، از آثار منحصربه‌فرد بانوی واژه‌ها، موفق به دریافت جوایز متعددی از جمله جایزة کتاب سال شده‌اند. او ضمن تدریس در دانشگاه‌ شیراز و دانشگاه تهران، به عضویت انجمن‌های بین‌المللی، از جمله انجمن ایران‌شناسان اروپایی، انجمن ایران‌شناسی فرانسه و انجمن نوشته‌های ایرانی در لندن درآمده بود. دکتر قریب خردمندی فروتن و آزاده، استادی دقیق و موشکاف، و ایران‌دوستی کم‌مانند بود. او که در دوران جوانی با طبع بلند و روحیة لطیفش اشعاری دلنشین می‌سرود، فراگیری علم و دانش را سرلوحة زندگی‌اش قرار داده بود و با اشراف به نیاز دانشجویان به متون پایة زبان‌شناسی، آثاری گران‌سنگ تألیف و ترجمه کرد. جهان‌بینی او که بر پایة توجه به جهانِ انسانی بنا شده بود، به دیدگاهش نسبت به زندگی معنا بخشیده بود. زبان‌شناسیِ ایران نیک‌اقبال بود که از موهبت حضور جانانة دکتر قریب بهره برد. یادش مانا و سبز باد.

خارج شدن از نظر

جایزة کتابدار اجتماعی، مزیّن به نام استاد نوش‌آفرین انصاری

فراخوانِ معرفی کتابدار اجتماعی سال، به نام ستارة فروزان علم و دانش، سرکار خانم نوش‌آفرین انصاری آراسته شده است؛ کتابداری والامقام که تفکر کتاب برای همه در قالبِ کتابداری اجتماعی با نحوة نگرش او به این حوزه، مفهوم یافته است. استاد انصاری در گفته‌ها، نوشته‌ها و طرح‌هایش به تبیین نقش کتابدار پرداخت و او را به پلی میان نوشته و خواننده تشبیه کرد و پیوند راستین میان این دو پدیده را از شاهکارهای حرفه‌ای کتابدار دانست.

جایزة ملی نوش‌آفرین انصاری فرصتی است برای اینکه نسل جوان با معماران کتابداری و اطلاع‌رسانی (علم اطلاعات و دانش‌شناسی) آشنا شوند و بدانند استادان پیشگام از جان مایه گذاشتند تا علمی را که دیرتر از سایر علوم در ایران آغاز شده بود، همگام با تحولات جهانی پیش بردند و به سرمنزل مقصود رساندند. این جایزه به ما یادآوری می‌کند که شکوفایی کتابداری اجتماعی مرهون فروتنی و سخاوتِ کتابدارانة استاد انصاری و همفکران او در مسیر تعالی این حوزه بوده است. بی‌تردید توصیف استادِ استادان از ویژگی‌های یک کتابدار (مندرج در کتاب ستارة فروزان) که آیینة تمام‌نمای شخصیتش است، الهام‌بخش و چراغِ راه کتابداران خواهد بود:

«یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های کتابدار این است که نسبت به هیچ چیزی بخیل نیست. کتابدار نه در مالش، نه در جانش، نه در سلامتی‌اش و نه در اطلاعاتی که دارد و می‌تواند به دیگران انتقال دهد، بخل نمی‌ورزد. من هیچ‌وقت باور نمی‌کنم که چیزی را بلدم و کاری را خوب انجام می‌دهم. من احساس می‌کنم که همه‌چیز به دلایلی از من می‌گذرد و من یک راه عبور هستم. من نه شروع‌کننده و نه پایان‌بخش هستم».

خارج شدن از نظر

دوازدهم آذر، زادروز استاد ژاله آموزگار، فرزانه‌بانوی مطالعات ایران باستان

دکتر ژاله آموزگار، استاد بنام فرهنگ و زبان‌های باستانی و اسطوره‌شناسی سرشناس، بیش از پنج دهه از عمر پُربرکتش را در راه روشن نگه‌داشتن مشعل پژوهش‌هایِ ایران باستان گذرانده است. او با تألیف و ترجمة متون پایه در این حوزه، ابزار کار برای تدریس و یادگیری هرچه بهتر متون باستانی را فراهم آورده است. «شناخت اساطیر ایران»، «زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن» و« اسطورة زندگی زردشت» از آن دسته کتاب‌هاست که به‌صورت روشمند و با زبانی ساده و قابل‌فهم، به‌عنوان منبع موثق در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود.

فرزانه‌بانوی اسطوره‌شناس،‌ ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، انجمن ایرانشناسی فرانسه و هیئت گزینش کتاب و جایزة بنیاد موقوفات دکتر افشار؛‌ جوایز و نشان‌های ارزشمندی از جمله نشانِ عالی دولت فرانسه و جایزة سرو ایرانی را دریافت کرده است. استاد آموزگار فرهیخته‌ای متواضع و فروتن و سخن‌دان و سخن‌سنج است که در انتقال آموخته‌ها به جوانان شوریده‌‌دل، مشتاق و سخی است. او پس از سال‌ها تلاش جهت فراگیری زبان‌های باستانی و گشودن رمز و راز اسطوره‌ها، همچنان در کشف معنای صحیح واژه‌های باستانی کوشاست. او به ما می‌آموزد که سرزمین اجدادی، بزرگان و دانشمندان این خاک، فرهنگ و ادبیات ایران را در پرتو یگانگی ملی و به دور از هر گونه تعصب دوست بداریم و به آن مفتخر باشیم. پژوهش‌هایِ ایران‌ باستان تا ابد، مرهون اندیشة پویا و دستانِ سبز استاد آموزگار است. سایة مهین‌بانوی دانشور، بر تارکِ علم و فرهنگ ایران‌زمین مستدام باد.

خارج شدن از نظر

پاسداشت مقام معلم

«من از سال ۱۳۴۰ که به دورة دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران وارد شدم، تا سال ۱۳۴۹ که استاد بدیع‌الزمان فروزانفر به رحمت ایزدی پیوست، به‌طور رسمی و غیررسمی شاگرد ایشان بودم؛ در واقع پنج‌سال پس از پایان دورة دکتری نیز در محضر درس ایشان تلمذ می‌کردم. کلاس استاد فروازنفر بی‌نظیرترین کلاس بود و تا قیامت، کلاسی به شیرینی و مفیدی کلاس ایشان نخواهد آمد. خداوند آن استعداد، حافظه، سواد و احاطه بر علوم، فنون و معارف اسلامی و عرفانی را که به استاد عطا کرده بود، به کسی نخواهد داد. استاد فروزانفر دقت بی‌مانندی داشت و به گفتار و نوشتار دانشجویان ادب فارسی بسیار اهمیت می‌داد. وی نکته‌بین و جزئی‌نگر بود و بر لزوم مراجعه به همة آثار و منابع موجود به‌منظور تدوین پژوهشی کامل تاکید داشت.

کلاس‌های استاد فروزانفر به این صورت نبود که یکی دو سال برویم، بلکه با همة کلاس‌ها فرق می‌کرد. در کلاس ایشان از دانشجوی سال اول لیسانس تا سال آخر دکترای ادبیات فارسی شرکت می‌کردند، در واقع افراد جدید با کسانی که از قبل بودند، همکلاس می‌شدند. اشخاصی هم از سایر رشته‌ها در کلاس‌های درس استاد حضور می‌یافتند. من جزو افرادی بودم که اجازه داشتم هفته‌ای یک‌روز (عصرهای چهارشنبه) به منزل استاد بروم و بدون استثناء در تابستان و زمستان خدمتشان می‌رسیدم و در آخرین جلسة درس ایشان در اردیبهشت ۱۳۴۹ نیز شرکت کردم. من از اولین روز ورود به دورة دکترای ادبیات تا آخرین جلسة تشکیل کلاس استاد، حتی یک جلسه هم غیبت نکردم».

مصاحبه با زنده‌یاد، دکتر حسن احمدی گیوی. مصاحبه و تدوین پیمانه صالحی. دوفصلنامه تاریخ شفاهی، دوره ۱، ش ۲ (پیاپی ۲)، پائیز و زمستان ۱۳۹۴.

خارج شدن از نظر