چهاردهم اسفند یادآور روزی است که دکتر مصدق، بزرگمرد تاریخ معاصر ایران چهره در نقاب خاک کشید. او که نمایندة هشت دورة مجلس شورای ملی و دو دوره نخستوزیر بود، با مردم و برای مردم، بذر نهضت ملی نفت را گستراند و آن را شکوفا کرد. دکتر مصدق بهواقع در میان اقشار مختلف جامعه از هر طیفی از محبوبیت برخوردار بود و چهرة سیاسی و مشیِ ملی او الهامبخش شماری از شاعران و نویسندگان- چه در زمان حیاتش و چه پسازآن- بود. دکتر مظاهر مصفا، استاد شناختهشدة دانشگاه تهران و قصیدهسرای نامدار معاصر یکی از دوستداران راستین دکتر مصدق بود. او در مصاحبة تاریخ شفاهی با نگارنده که با عنوان «شاعرِ مُشتعل» منتشر شده است، به شرح ارادتِ قلبی خود نسبت به رهبر نهضت ملی و سرایش اشعاری در تعلقِ خاطر به او پرداخته است؛ عاطفهای اجتماعی و خالی از هر شائبهای که در شعرش تجلّی یافت.
دکتر مصفا که در سالهای پیشاز ۲۸ مرداد بهعنوان یک شاعر مصدقی شهرت یافته بود، اشعار بسیاری در هواداری از دکتر مصدق سروده بود، اما هیچکدام همسنگِ یک شعرِ او زمزمة پیر و جوان در کوچه و برزن نشد. او اینطور سروده بود:
ای شیرِ پای در بند، ای پیشوا مصدق | ای بر سپاهِ شیران، فرمانروا مصدق |
آزادگان به راهت، از جان خود گذشتند | با خون خود نوشتند، یا مرگ یا مصدق |
چندی نگذشت که شعار «یا مرگ یا مصدق» از این شعر برآمد و علاوهبر اینکه روی دربِ منزل دکتر مظفر بقایی حک شد، در تجمعات نهضت ملی به گوش رسید و در یادها ماندگار شد. بازخوانیِ این شعار، درخشش روحیة آزادمنشیِ دکتر مصدق و فضیلت آن را بر بلندای تاریخ ایرانزمین یادآور میشود.